تولد يكسالگيت
جشن تولد يك سالگي تانيا
تانيا جان تولدت مبارك گلم
عزيز دلم برات بگم از جشن تولدت
قرار بود براي تولد خشكل ما دايي ها بيايند و مامان بزرگي و خاله جون هم كه قبلش اومده بودن و چند تا از دوستان و همكارامون رو هم دعوت كنيم اگه هوا خوب باشه بعد از بريدن كيك براي شام بريم لب دريا و ساحل
ولي عزيزم از اونجايي كه ميشه اسمش رو گذاشت قسمت نبود هوا همون روزها خراب و طوفاني شد و دايي م كه حركت نكرد و ولي دايي ح كه حركت كرد در بندرعباس موند چون شرايط جوي رو بد اعلام كرده بودن و چند روز قبل هم يه كشتي غرق شده بود و به همين دليل دايي جون نتونست بياد و تمام برنامه ها و نقشه ها خراب شد
مامان بزرگ كه قرار بود همراه دايي اينا برگرده نيز برنامه مسافرتش قاطي شد و مجبور شديم يكدفعه براش بليط بندرعباس بگيريم كه بره اونجا و با دايي اينا برگردن و مجبور شديم در عرض نصف روزي تمام مقدمات رو فراهم كنيم و تا مامان بزرگي هست برات تولد بگيرم و چون همون روزها قرار بود جابجا هم بشيم و وسايلمون رو تا حدي جمع كرده بوديم تصميم گرفتيم يه جشن كوچولو خانوادگي بگيريم
عزيز دلم ببخش ما رو كه نتونستيم اون جشني رو بگيريم كه دوست داشتيم ولي همين جشن كوچولو هم خيلي خوش گذشت
راستي يك روز بعد از جشن تولدت مامان بزرگي رفت و وقتي از فرودگاه برگشتيم خونه همه حالمون گرفته بود كه تو يهويي از جات بلند شدي و يك قدم برداشتي و همه از تعجب داشتيم شاخ در مي اورديم كه تو يكدفعه خودت بلند شدي و يك قدم برداشتي
حالا عكس هااااااااااااااااااااااا
الهي قربون خندهاي قشنگت برم
چي ميگي ماماني؟؟؟؟؟ چرا تل موهامو در آوردم؟؟؟؟؟؟؟؟ ببخشيد!!!!!!
به به
چه كيكي خوشمزه اي
به به
بقيه عكسها رو در ادامه مطلب ببينيم
بريم ادامه مطلب
زود بياين
ادامه عكسها
شروع كارهاي تولد
تانيا در حال تست كردن كلاههاي تولد
و داشته باش تولد رو
ممنونم که عکسامو دیدید